هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فداکاریهای خود برای معشوق سخن میگوید. او تمام هستی خود، از جان و تن تا دل و عمر، را در راه عشق و وفاداری به معشوق فدا کرده است. با وجود رنجها و جفاهای معشوق، همچنان بر عشق خود پایبند است و حتی حاضر است جان خود را نیز فدا کند. شاعر از روزی که دل به مهر معشوق بسته و زبان به دعا گشوده، یاد میکند و با وجود بیوفایی معشوق، عشق خود را حلال میداند. در پایان، افسوس میخورد که گوهری به این ارزشمندی را به گدایی مانند خود سپرده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۴۴۹
بیا که بهر تو جان در بلا گرو کردم
بتی خریدم و هر دو سرا گرو کردم
تنی شکسته به خاکی فروختم بر در
دلی خراب به تیغ جفا گرو کردم
غلام راتبه خوار غم توام، مفروش
که رخت عمر به دست بلا گرو کردم
اگر چه سر بفروشم، خزید نتوان باز
چنین که دل به گل عشق و پا گرو کردم
چه روز بود که افتاد در سر این سودا
که دل به مهر و زبان در دعا گرو کردم
اگر ستاند و منکر شود، حلالش باد
متاع دل که بدان آشنا گرو کردم
سگم، اگر ندهم جان به بوی او بر باد
بدین قرار نفس با صبا گرو کردم
دلت چو در خور عشق است، خسروا، افسوس
که قیمت گهری بر گدا گرو کردم
بتی خریدم و هر دو سرا گرو کردم
تنی شکسته به خاکی فروختم بر در
دلی خراب به تیغ جفا گرو کردم
غلام راتبه خوار غم توام، مفروش
که رخت عمر به دست بلا گرو کردم
اگر چه سر بفروشم، خزید نتوان باز
چنین که دل به گل عشق و پا گرو کردم
چه روز بود که افتاد در سر این سودا
که دل به مهر و زبان در دعا گرو کردم
اگر ستاند و منکر شود، حلالش باد
متاع دل که بدان آشنا گرو کردم
سگم، اگر ندهم جان به بوی او بر باد
بدین قرار نفس با صبا گرو کردم
دلت چو در خور عشق است، خسروا، افسوس
که قیمت گهری بر گدا گرو کردم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.