هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید و از درد دوری و نگاههای بیتوجه او شکایت میکند. او آرزو میکند که بتواند به معشوق نزدیک شود و از زیباییهای او بهرهمند گردد. همچنین، شاعر از ضعف و ناتوانی خود در برابر عشق میگوید و چگونه این احساس او را تحت تأثیر قرار داده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۴۵۰
توانم از همه خوبان نظر بگردانم
مجال نیست کزان خوش پسر بگردانم
خوش آن زمان که به بویش نهفته می نگرم
چو سوی من نگرد، پس نظر بگردانم
مرا به بند مؤذن زبون کند هر روز
چنانکه آب در این چشم تر بگردانم
چنان ز دست تو مسکین شدم که خوبان را
اگر به راه ببینم، گذر بگردانم
کمر چه بندی، بگذار تا به گرد میانت
دو دست خویش به جای کمر بگردانم
توانم این که مگس از شکر برانم، لیک
ز دل مگس به چسان از شکر دانم
ز رشک سوخته شد، خسرو، ار بود دستم
ز زلف تو ره باد سحر بگردانم
مجال نیست کزان خوش پسر بگردانم
خوش آن زمان که به بویش نهفته می نگرم
چو سوی من نگرد، پس نظر بگردانم
مرا به بند مؤذن زبون کند هر روز
چنانکه آب در این چشم تر بگردانم
چنان ز دست تو مسکین شدم که خوبان را
اگر به راه ببینم، گذر بگردانم
کمر چه بندی، بگذار تا به گرد میانت
دو دست خویش به جای کمر بگردانم
توانم این که مگس از شکر برانم، لیک
ز دل مگس به چسان از شکر دانم
ز رشک سوخته شد، خسرو، ار بود دستم
ز زلف تو ره باد سحر بگردانم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.