هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و ناتوانی در رسیدن به معشوق می‌گوید. او احساس ضعف و ناامیدی می‌کند و از جور و ستم رقیب شکایت دارد. با وجود عشق شدید، احساس می‌کند که در چشم دیگران دیده نمی‌شود و نمی‌تواند به معشوق برسد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۴۵۱

خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم
که هیچ با چو تویی هم نفس نمی آیم

تو تیر می زنی از غمزه و من بیدل
به دیده می خورم و باز پس نمی آیم

مرا مگوی «کجایی » من اینکم، لیکن
ز بس ضعیفم، در چشم کس نمی آیم

ز دست جور نمی خواهمت که بینم روی
ولیک با دل خودکام پس نمی آیم

مرا بر تو گلو بسته می برد زلفت
وگر نه من به هوا و هوس نمی آیم

کدام باد به کوی تو می رود هر روز؟
که من به همرهی او چو خس نمی آیم

رقیب تو نه جفا خسته کرد خسرو را
چو طوطیم که به چشم مگس نمی آیم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.