هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌نالد و بیان می‌کند که با وجود سوختن در آتش عشق و داغ فراق، مورد توجه معشوق قرار نمی‌گیرد. او از مفلسی و تاریکی شب‌هایش می‌گوید و اینکه مانند چراغی از شام تا سحر می‌سوزد. شاعر همچنین از بی‌تفاوتی معشوق شکایت دارد و می‌گوید که مانند سگی سوخته است اما حتی سگش هم خطابش نمی‌کند. در نهایت، او از معشوق می‌خواهد که دیگر او را نیازارد و می‌گوید که از این رابطه می‌سوزد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و درد فراق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۴۵۲

منم که بی به تو صد گونه داغ می سوزم
تو لابه دانی و من لاغ لاغ می سوزم

فراغ وصل ندارم ز مفلسی، هر چند
چو مفلسان ز برای فراغ می سوزم

شب سیاه مرا نیست روشنی، هر چند
که شام تا به سحر چون چراغ می سوزم

مرا به داغ سگی سوختی و درد نکرد
سگم نخواندی، از این درد و داغ می سوزم

مباش گرم دماغ و بسوز خسرو را
من آخر از تو به هم زین دماغ می سوزم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.