هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق عمیق و اسارت در دلباختگی سخن میگوید. او احساس میکند که جانش به موی معشوق اسیر شده و حتی اگر معشوق او را رها کند، توانایی گریختن ندارد. شاعر در حضور معشوق چنان محو میشود که فرق بین خود و معشوق را نمیشناسد. او از حیرانی و ناتوانی در شناخت معشوق میگوید و از ترس نگاه بد دیگران به معشوق، مانند پیراهنی لرزان میشود. شاعر حاضر است همه هستی خود را به هیچ بفروشد، حتی اگر وعده وصالی در کار نباشد. او به جایی رسیده که وصل و هجر برایش یکسان شده است. در پایان، شاعر معشوق را دزد دل خود مینامد، اما با وجود همه رنجها، معشوق را نیکو میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آنها نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۵۰۲
بس به مویت اسیر شد جانم
گر گذاری، گریخت نتوانم
چون در آیی، نمی شناسم فرق
کین تویی در درونه با جانم
می نگر، من ندانمت گه گه
بس به نظاره تو حیرانم
نظر مردمان و دیده بد
بر تو چون پیرهنت لرزانم
سوی تو بینم و تو جانب من
چون بینی، نظر بگردانم
همه هستی به هیچ بفروشم
وعده وصل نیست، بستانم
عاشق آن چنان شدم که به دل
وصل و هجر هر دو یکسانم
دل من دزدی و شوی منکر
خسروم من، ترا نکو دانم
گر گذاری، گریخت نتوانم
چون در آیی، نمی شناسم فرق
کین تویی در درونه با جانم
می نگر، من ندانمت گه گه
بس به نظاره تو حیرانم
نظر مردمان و دیده بد
بر تو چون پیرهنت لرزانم
سوی تو بینم و تو جانب من
چون بینی، نظر بگردانم
همه هستی به هیچ بفروشم
وعده وصل نیست، بستانم
عاشق آن چنان شدم که به دل
وصل و هجر هر دو یکسانم
دل من دزدی و شوی منکر
خسروم من، ترا نکو دانم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.