۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲۴

بر آن رویی که نتوان می گرفتن
ترش بر روی ما تا کی گرفتن

حلالش باد خونم آن چنان، کوست
جفایت چون توان بر وی گرفتن

صبا بستان کباب نیم سوزم
به دستش ده به جای می گرفتن

کجا افتاده ای، زاهد، ز ما دور؟
نشاید مفلسان را پی گرفتن

چنین کز غمزه شوخت امان یافت
بخواهد فتنه روم و ری گرفتن

ترا هم هست شوقی، لیک فرق است
بتا از سوختن تا خوی گرفتن

ز تو در خان و مان سوزی اشارت
ز خسرو آتش اندر نی گرفتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.