۳۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵۵

دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برون
همچو طاووسی که از خلد برین آمد برون

قامت زیبا و رویی چون بهار آراسته
راستی گویی که سرو راستین آمد برون

او میان مطلق ندارد، این که می بینیم چیست؟
تار مویی کز دو زلف عنبرین آمد برون

نازنینا، تا میان خویش بنمایی مرا
ز انتظام دیده باریک بین آمد برون

چون سخن می گویی، از روی تو می گوید سخن
صورتی کز خامه نقاش چین آمد برون

تا بدید انگشترین لعل تو، خسرو، پدید
دیده را آب از لب انگشترین آمد برون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.