هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد فراق و عشق عمیق شاعر به معشوق است. شاعر از تنهایی و محنت بی معشوق مینالد، از صبر و شکیبایی در راه عشق سخن میگوید، و با وجود جفاهای معشوق، همچنان به مهربانی او معترف است. شعر همچنین به مفاهیمی مانند فداکاری در عشق، تحمل رنجهای عشقی، و تمایز بین عشق واقعی و ادعاهای پوچ اشاره دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و برخی مفاهیم عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا سنگین باشند.
شمارهٔ ۱۵۹۴
چنین که بی تو زمان نمی توان بودن
نه مردمی بود از چشم ما نهان بودن
دمی به سوی من آی، ار چه عیب شاهان است
به کنج محنت درویش میهمان بودن
ز دیده گوهر و در بر درت فشانم، از آنک
نه دوستیست به کوی تو رایگان بودن
صبور بودنم از دیدن رخت گویند
چرا ز دیده نباشم، اگر توان بودن؟
ز سینه ام نه همانا برون روی همه عمر
چنین که خوی شدت در میان جان بودن
ملامتت نکنم گر جفا کنی، زیراک
رها نمی کندت حسن مهربان بودن
به بند سخت شدن، در شکنجه جان دادن
از آن به است که در بند نیکوان بودن
طریق بوالهوسان است نی ره عشاق
ز عشق لاف، پس از فتنه بر کران بودن
مپرس قصه خسرو، چه جای پرس آن را
که حیرت رخت آموخت بی زبان بودن
نه مردمی بود از چشم ما نهان بودن
دمی به سوی من آی، ار چه عیب شاهان است
به کنج محنت درویش میهمان بودن
ز دیده گوهر و در بر درت فشانم، از آنک
نه دوستیست به کوی تو رایگان بودن
صبور بودنم از دیدن رخت گویند
چرا ز دیده نباشم، اگر توان بودن؟
ز سینه ام نه همانا برون روی همه عمر
چنین که خوی شدت در میان جان بودن
ملامتت نکنم گر جفا کنی، زیراک
رها نمی کندت حسن مهربان بودن
به بند سخت شدن، در شکنجه جان دادن
از آن به است که در بند نیکوان بودن
طریق بوالهوسان است نی ره عشاق
ز عشق لاف، پس از فتنه بر کران بودن
مپرس قصه خسرو، چه جای پرس آن را
که حیرت رخت آموخت بی زبان بودن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.