هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و دل‌سوزی سخن می‌گوید که در آن شاعر از بی‌وفایی معشوق و ناتوانی در خرید دل او شکایت دارد. او از جفا و درشتی معشوق می‌نالد و تأکید می‌کند که عشق واقعی را نمی‌توان با مال و مکنت به دست آورد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و دل‌سوزی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۶۱۵

دل گمگشته به بازار خریدن نتوان
ور دهد لابه، چو تو یار خریدن نتوان

عشوه می ده که خریدار به جانم تا آنک
این متاعی ست که بسیار خریدن نتوان

مردمی کن قدری، چند درشتی و جفا؟
گل خرد هر که بود، خار خریدن نتوان

آه دل نیک نباشد، تو جوانی آخر
جان من، روز و شب آزار خریدن نتوان

بی گناهی تلف سوختگان سهل مگیر
زانک جان است به بازار خریدن نتوان

جان به سودات نهم، لیک بدین نقد حقیر
ناز آن نرگس بیمار خریدن نتوان

ما هلاک و تو به درویش نبینی، چه کنم؟
دولت و بخت به بازار خریدن نتوان

خسروا، زر به میان آر، چه جای سخن است
بر چون سیم به گفتار خریدن نتوان
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.