۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۲۴

آستان یار و آن گه خون من
شاد باش، ای طالع میمون من

باده خواهی خورد، روشن شد مزاج
چون چنین شد بار اول خون من

بوالعجب کاری ست، من مشغول جان
وان رقیبت در چرا و چون من

کاری افتاده ست با شبها مرا
تو بخسپ، ای بخت دیگرگون من

کشتی و بازم رهایی شد ز هجر
دیر زی درد درون افزون من

خون دل از دامن، ای دیده، مشوی
یادگارست این ازان مجنون من

شعر خسرو مایه دیوانگیست
تا نیاموزد کسی افسون من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.