هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق نافرجام خود سخن میگوید. او از معشوق خود میخواهد که به او توجه کند و رنجش را کاهش دهد. شاعر از زیباییهای معشوق و تأثیر عمیق عشق او بر زندگی خود میگوید و در نهایت، از دوری معشوق ابراز ناراحتی میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و عشق نافرجام نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۶۳۸
چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازین
بردی چو جان ز تنم، تیرم مزن ز کمین
زان ره که خنده زنان آیی چو سرو روان
خواهم که هم به زمان خاکی شوم به زمین
ای بنده مهر و مهت، صد جان ته کلهت
گشتم چو خاک رهت، دامن ز بنده مچین
دل در غم چو تو مهی جان مرگم چو تو نه ای
از مرهم چو تو نهی، دردم فزون شد ببین
از خنده چون نمکی ریزی ز لب دمکی
ملک دو جم نه یکی گیری از آن دو نگین
از من به سوی دیگر بر مشکن و مگذر
کن هر چه هست دگر بر جان من مکن این
ای لاله، از تو خجل، سرو از تو پای به گل
بنشسته ای چو به دل، لختی به دیده نشین
رویت بلای جهان، عشق تو داغ نهان
لعل تو راحت جان، زلف تو آفت دین
نآیی به دست مرا، خسرو کجا، تو کجا!
ماهی مگر به سما یا حور خلد برین؟
بردی چو جان ز تنم، تیرم مزن ز کمین
زان ره که خنده زنان آیی چو سرو روان
خواهم که هم به زمان خاکی شوم به زمین
ای بنده مهر و مهت، صد جان ته کلهت
گشتم چو خاک رهت، دامن ز بنده مچین
دل در غم چو تو مهی جان مرگم چو تو نه ای
از مرهم چو تو نهی، دردم فزون شد ببین
از خنده چون نمکی ریزی ز لب دمکی
ملک دو جم نه یکی گیری از آن دو نگین
از من به سوی دیگر بر مشکن و مگذر
کن هر چه هست دگر بر جان من مکن این
ای لاله، از تو خجل، سرو از تو پای به گل
بنشسته ای چو به دل، لختی به دیده نشین
رویت بلای جهان، عشق تو داغ نهان
لعل تو راحت جان، زلف تو آفت دین
نآیی به دست مرا، خسرو کجا، تو کجا!
ماهی مگر به سما یا حور خلد برین؟
وزن: مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.