۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴۲

ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من کن
به عنایتی که دانی گذری به سوی من کن

منم و دلی و دردی ز غمت چو ناتوانان
به زکوة تندرستی نظری به سوی من کن

همه بوی عود نبود که به رغبتش بسوزی
دل سوخته ست، قدری نظری به بوی من کن

اگرست رسم خوبان که به مو نهند دلها
دل خود بیار و جایش به تن چو موی من کن

به دو زلف طوق دارت، نه یکی که صد به هر خم
وگرت هزار باشد، همه در گلوی من کن

تن خاکیم لبالب همه پر ز خونست از تو
لب خویش را تو ساقی، ز سر سبوی من کن

نگران مشو ز خسرو که بد است حالش آخر
نفسی بیا و بنشین، بد من نکوی من کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.