۲۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۶۵

نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو
بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو

هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم
از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو

پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم
زانکه به لب رسیده شد جانم از آرزوی تو

دیده من ز نیکوان روی تو اختیار کرد
از پی چشم زخم تو کم نگرم به سوی تو

مرد چو خسرو از غمت بوی وفا بدو رسان
تا به وسیله صبا زنده شود به بوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.