۳۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۶۶

روی یار از سبزه تر بوستانی یافت نو
چشم من بهر تماشا گلستانی یافت تو

تا لب او در ته هر موی خط جان نمود
بنده زان لب در ته هر موی جانی یافت نو

بود ناپیدا دهانش تیز دیدم بوسه جاش
در لب از دندانی نشانی شد دهانی یافت نو

ماه من زلف سیه بر خط سبزت سر نهاد
طوطی شکر خورت هندوستانی یافت نو

دی کمر بستی و در وی بسته شد مویی ز جعد
نی میان بودی تهی گاهت میانی یافت نو

قامت تو کز ضعیفی بسته در مویت نماند
بر سر هر تار مویی خانمانی یافت نو

بس که نونو داستانت فتنه شد بر هر زبان
هر زبان از قصه من داستانی یافت نو

بس که سودم روی زرد خویش بر خاک درت
باد هر دم ز آستانت زعفرانی یافت نو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.