۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷۶

هر جا که لب به خنده گشاید دهان تو
خونابه ایست از لب چون ناردان تو

ای بس عنان که بر سر کوی تو شد ز دست
کز راه جور باز نتابد عنان تو

شد خانمان صبر همه غارت و خراب
از ترکتاز غمزه نامهربان تو

از خوی بد چه ظلم که بر ما نمی کنی
آخر چه کرده ام من مسکین از آن تو

عشق تو بس که بر دل خسرو زده ست زخم
گرهست امید زیستنم هم به جان تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.