۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۱۳

ای در دل من چو جان نشسته
در سینه درون نهان نشسته

بالات که راست کرده تیری ست
تیری ست به مغز جان نشسته

من رفتن جان چگونه خواهم
تو شوخ چو در میان نشسته

جان بر لبم آمد و نرفته
تا نام تو بر زبان نشسته

من غرقه و دست و پا زنان، وای
می خند تو بر کران نشسته

ای خاک، به زاریم مکن دور
گردی ست بر آستان نشسته

عشاق کشی چو بر در تست
خسرو به امید آن نشسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.