۲۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۱۷

ای غالیه گرد ماه سوده
آراسته شمع را زدوده

برداشته نسخه ای ز خورشید
آیینه که روی تو نموده

یک خنده ز لعل شکرینت
زنگار هزار دل زدوده

جان تازه شود ز گرد خنگت
کان خاک مفرحی ست سوده

هر روز به کوی تو جوانان
جان کاشته و جگر دروده

هر روز به دیدن رخ تو
جان داده و عمر تو فزوده

بیگانه شد آن کسی که بوده ست
وقتی به دل خراب بوده

هر شب دل من حدیث دردت
هم گفته و هم ز خود شنوده

کس در غم تو نداده پندم
جز آنکه غمی نیازموده

بسته به عطای او دل خویش
خسرو که میان خون غنوده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.