هوش مصنوعی: این شعر از یک مجلس می‌گوید که در آن شاعر، خود را در میان پیری و دوری از دین توصیف می‌کند. او از زیبایی‌های طبیعت و مستی ناشی از باده‌نوشی سخن می‌گوید و از ساقی درخواست می‌کند تا پس از مرگش، خشت گورش را از سفال باده بسازد. شعر با توصیف حالات مستی و عشق به زندگی و زیبایی‌ها ادامه می‌یابد و در نهایت به مقایسه‌ای بین خود و خسرو می‌پردازد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی، اشاره به می‌نوشی و مستی، و همچنین مضامین مربوط به پیری و مرگ است که برای درک کامل آن، بلوغ فکری و تجربه زندگی لازم است.

شمارهٔ ۱۷۴۳

ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده

مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده

خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
هر جرعه ای که خورده سر بر زمین نهاده

من بی خبر ز ساقی وز چشم من به مجلس
چون جرعه های مستان خون خور بجای باده

ساقی، چو من ز باده مست و خراب میرم
بفرست خشت گورم، بستان سفال باده

سیراب خونست دایم زان می زند به سرخی
آن سبزه کت برآید گرد لبان ساده

مویت به زلف در هم نه خاسته نه خفته
چشمت به خواب مستی نی بسته نی گشاده

زان دم که دید خلقی مستانه خفت و خیزش
ما جاء کل شی رأسا علی بناده

چون راست است آخر با تو طریق خسرو
او نامراد مسکین تو شوخ خود مراده
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.