هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزلی از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از آتش عشق، نگاه مست معشوق، تیرهای مژگانش، و جفاهای او می‌نالد و درد دلش را بیان می‌کند. او از بی‌پاسخی معشوق، زخم‌های عشق، و تسلیم شدن در برابر جور او می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، رنج‌های عاطفی، و اشارات شاعرانه به درد و جفاست که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد. درک کامل این شعر نیاز به بلوغ عاطفی و آشنایی با ادبیات غنایی دارد.

شمارهٔ ۱۷۴۸

ای عشقت آتشی به همه شهر درزده
و آن آتش از درونه من شعله بر زده

هر روز چشم مست تو در کاروان صبر
بیرون کشیده تیغ و ره خواب و خور زده

مژگان تو به هر زدن چشم بهر قتل
آراسته دو لشکر و بر یکدگر زده

هر تیر کز اشارت تو راست کرده چشم
آن تیر راست کرده مرا بر جگر زده

لب تو مکن به پاسخ تلخ و مرا مکش
زان لعل آب کرده و اندر شکر زده

نی چشم تو زده ست مرا تیر، بلکه هست
هم چشم من مرا ز گشاد نظر زده

اینک ز چشم من به تو آمد به مستغاث
خون جگر به دامن تو دست تر زده

چون شانه تو مانده ام از دست موی تو
پایی به گل بمانده و دستی به سر زده

دل بر گرفته از تو چرا نشکند دلم؟
چون سنگ برگرفته ای و بر گهر زده

تو تیغ جور بر سر من می زنی و من
آیم همی به کوی تو هر روز سر زده

هر شب زده ز جور تو خسرو هزار آه
هر چند گفته بیش مزن، بیشتر زده
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.