۲۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۵۰

رسید وقت که هر روز بامداد پگه
خوریم باده و بر روی گل کنیم نگه

ز شاخ یک تن سرو است و صد هزار قبا
ز لاله یک سر کوه است و صد هزار کله

کلاه لاله که لعل است، اگر تو بشناسی
نمونه ای مگرش داغ کینه است سیه

چو از کرشمه بیاراست چشم را نرگس
بدید بلبل و گفتن علیک عین الله

دمید گل به ره نیکوان و گل در باغ
روان شدند و ببردند دجله را از ره

هزار سال خوشی بیش دارد اندر عمر
اگر چه مدت عمر گل است روزی ده

کنون به باغ و لب جوی خیمه باید زد
خوش آن حباب که برابر می زند خرگه

کجاست ساقی نوخیز ساده رو که ز شرم
نگه کند به زمین چون درو کنیم نگه

مرنج، ساقی، اگر چشم من به روی تو نیست
که هست دیده من زیر پای همچو توشه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.