۲۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۵۲

مدار جان من از بهر جان ما روزه
از آنکه جانی و جان را دهد عنا روزه

لب پر از می و گویی که روزه می دارم
تو خود بگوی که باشد چنین روا روزه

اگر تو روزه برای خدای می داری
مدار بیش برای خدای را روزه

ز دیده ساخته ام شربتی، ولی نخوری
اگر به روزه ترا خوش بود، خوشا روزه

یک ابرویت نگرم، روزه گیرم از پی وصل
به دیدن مه ابرو کنم قضا روزه

ببرد تشنگی خلق را که از لب تو
به آب چشمه حیوان شد آشنا روزه

به نوحه کرد لبالب لبان خسرو را
فقاع از آن لب شیرین گشاد تا روزه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.