هوش مصنوعی: شاعر از باد می‌خواهد که پیام دلش را به معشوق برساند. او از غمزه‌های معشوق که شهر را به فریاد آورده سخن می‌گوید و از درد عشق و فراق می‌نالد. شاعر با وجود رنجش، نمی‌خواهد ملامت شود و تنها آرزوی رسیدن پیامش را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'دامن پر خون' و 'مردن' ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۷۹۹

ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی
در گوشه ای در گوش به تنهاش بگویی

از هر نمط آنجا سخنی درفگنی، پس
زانگونه که دانی سخن ماش بگویی

از غمزه او هست همه شهر به فریاد
آهسته بدان غمزه رعناش بگویی

با دامن پر خون چو به بازار فتادم
حال من تر دامن ترساش بگویی

گستاخی بوسه نکنم، لیک پیامی
از هر لب من با کف هر پاش بگویی

گفتی که کشد دردت از نام تو، گویم
«ای کاش بگویی و ز ما کاش بگویی!»

داد داده اویم، اگر امروز دهم جان
فردا خبری از پی فرداش بگویی

چون مردن من زحمت آن پاش تیرزد
این چاش مخوانی و همانجاش بگویی

هر چند دل خسرو ازو سوخت، نخواهم
کش هیچ ملامت کنی، اماش بگویی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.