۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰۳

مرا زان میر خوبان نیست روزی
گدایان را ز شاهان نیست روزی

به سنگی چون سگان خرسندم از دور
گرم چوبی ز دربان نیست روزی

ز من زایل کن، ای جان، زحمت خویش
چو درمانت ز جانان نیست روزی

رو، ای اسکندر، از همراهی خضر
ترا چون آب حیوان نیست روزی

به حیله چند بتوان زیست آخر
تنی دارم کش از جان نیست روزی

هوس بردم به رویش، گفت بختم
شما را از گلستان نیست روزی

دل و جان و خرد بردی، ترا باد
مرا باری از ایشان نیست روزی

ز دردت باد روزی مند جانم
به دردی کش ز درمان نیست

چه سود از گریه خسرو در این غم؟
چو کشتش را ز باران نیست روزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.