هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از نادیده گرفته شدن و بی‌وفایی اطرافیان است. شاعر از این که با وجود فداکاری‌هایش، هنوز مورد بدگمانی قرار می‌گیرد، شکایت دارد و عشق را به عنوان تنها همراه خود در این دنیا و دنیای دیگر می‌ستاید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه، رنج‌های عاطفی و اشارات به مفاهیم فلسفی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها جذاب نباشد.

شمارهٔ ۱۸۱۱

اگر تو سرگذشت من بدانی
دگر افسانه مجنون نخوانی

همی گوید «برو بیدار می باش
مکن تعلیم سگ را پاسبانی »

ز من پرسی که همدردان چه کردند؟
ترا دادند جان و زندگانی

مرا گرد سر آن چشم گردان
که تا بر من فتد آن ناتوانی

نماندم استخوانی هم که باری
سگ تو باشد از من میهمانی

طبیبم داغ فرماید، نداند
که صد جا بیش دارم در نهانی

به بالینش منالید، ای اسیران
که بس شیرین بود خواب گرانی

مرا جان در وفاداری برآمد
هنوز اندر حق من بدگمانی

به قتل خسرو آمد عشق و شادم
که یاری همرهی شد آن جهانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.