۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱۲

نگارین مرا شد نوجوانی
که نو بادش نشاط و کامرانی

خطش پیرامن لب، گوییا خضر
برآمد گرد آب زندگانی

بمیرم بر سر کویش که باشد
سگان کوی او را میهمانی

نه بر رویت خطت، ای آیت حسن
که هست آن فتوی نامهربانی

من از باغ تو گر برگی نبندم
تو باری بر خور از شاخ جوانی

غمی چون کوه بر جانم نهادی
تو باقی مان که من بردم گرانی

چه یارد گفت در وصف تو خسرو
که هرچ اندر دل آرم، بیش از آنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.