۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱۴

دیوانه شدم ز یار بدخوی
بیگانه پرست و آشنا روی

دل بردن عاشقانست خویش
من جان نبرم ازان جفاجوی

از جعد ترش تن چو مویم
در تافته گشت موی در موی

پرسند نشان صبر، گویم
گامی دو سه از عدم بر آن سوی

خواهم به درت روم به صد آه
سوزم سر و پای خود در آن کوی

او گر چه به سوز من نبیند
باری رسدش ز داغ من بوی

ساقی، به زکات می پرستان
از من به دو جرعه غم فروشوی

ای دیده، به سوز من ببخشای
کامروز تراست آب در جوی

خسرو چو به نیک گویی تست
یاد آر او را به گفت بدگوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.