هوش مصنوعی:
شاعر از عشق نافرجام و رنجهای عاشقی میگوید. او از یاری بدخو و بیگانهپرست شکایت دارد که دلهای عاشقان را میرباید. شاعر از جفاهای معشوق و سوز دل خود مینالد و آرزو میکند که دردش به گوش معشوق برسد. در پایان، از ساقی میخواهد با جرعهای شراب غمش را بزداید و از خسرو میخواهد که با یادآوری او، از بدگوییها بپرهیزد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی پیچیده است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عاشقی و جفای معشوق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۸۱۴
دیوانه شدم ز یار بدخوی
بیگانه پرست و آشنا روی
دل بردن عاشقانست خویش
من جان نبرم ازان جفاجوی
از جعد ترش تن چو مویم
در تافته گشت موی در موی
پرسند نشان صبر، گویم
گامی دو سه از عدم بر آن سوی
خواهم به درت روم به صد آه
سوزم سر و پای خود در آن کوی
او گر چه به سوز من نبیند
باری رسدش ز داغ من بوی
ساقی، به زکات می پرستان
از من به دو جرعه غم فروشوی
ای دیده، به سوز من ببخشای
کامروز تراست آب در جوی
خسرو چو به نیک گویی تست
یاد آر او را به گفت بدگوی
بیگانه پرست و آشنا روی
دل بردن عاشقانست خویش
من جان نبرم ازان جفاجوی
از جعد ترش تن چو مویم
در تافته گشت موی در موی
پرسند نشان صبر، گویم
گامی دو سه از عدم بر آن سوی
خواهم به درت روم به صد آه
سوزم سر و پای خود در آن کوی
او گر چه به سوز من نبیند
باری رسدش ز داغ من بوی
ساقی، به زکات می پرستان
از من به دو جرعه غم فروشوی
ای دیده، به سوز من ببخشای
کامروز تراست آب در جوی
خسرو چو به نیک گویی تست
یاد آر او را به گفت بدگوی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.