۲۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱۵

بر لب اثر شراب داری
وز غمزه خیال خواب داری

شب خسپی و ما کنیم فریاد
آگه نشوی، چه خواب داری؟

نارسته ز پوست می نماید
خطت که ز مشک ناب داری

در آب حیات غرقه شد خضر
زان سبزه که زیر آب داری

تری خطت بجای خویش است
هر چند بر آفتاب داری

لب از تو و دل ز من، خوشی کن
چون هم می و هم کباب داری

خون ریز که گر بپرسدت کس
در هر مژه صد جواب داری

گفتی کنمت به غمزه بسمل
بسم الله اگر شتاب داری

گر کشتنی است بنده خسرو
بیهوده چه در عذاب داری؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.