هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های آن سخن می‌گوید. او از آبرویی که در اشک‌های عاشقانه نهفته است یاد می‌کند و از شهید عشق می‌خواهد که نام معشوق را بزند، نه حاجتی دیگر. اشک‌هایش خون می‌شوند و خون‌اش اشک، و این نشان‌دهنده‌ی عمق رنج اوست. شاعر از گم‌شدن جان و دل در فریادهای عاشقانه می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که چون در جان اوست، خود را نجوید. در پایان، اشاره می‌کند که در ویرانی‌های هجران، اگر به خسرو (معشوق) برسی، دیگر تشنه‌ای به دنبال جوی آب در بیابان نمی‌رود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۸۳۴

خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگوی
عاشقان را ز آب چشم خویش باشد آبروی »

بر سر خاک شهید عشق حاجت خواستم
گفت «نام دلبر ما گو، ولی حاجت مگوی »

آب چشمم شست خون و خون چشمم گشت آب
پند گویا، بنگر این خوناب و دست از من بشوی

دی به بازاری گذشتی، خاست هویی آنچنان
جان و دل کردند خلقی گم در آن فریاد و هوی

جان من گم گشت و می جویم، نمی یابم نشان
چون تو در جان منی، باری چنین خود را مجوی

در خرابیهای هجران گر تو در خسرو رسی
در بیابان کی رود بهر رضای تشنه جوی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.