هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بی‌توجهی معشوق خود رنج می‌برد. شاعر از نشناختن حق خدمت خود توسط معشوق شکایت دارد و تأکید می‌کند که معشوق به دلیل غرور و خودبینی، او را نمی‌شناسد. همچنین، شاعر از فراق و ضعف خود می‌گوید و نشانه‌های عشق و درد خود را برشمرده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیدهٔ شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۸۵۱

گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی
جور از حد نبری، حد جفا بشناسی

من جز از تو نشناسم به حق خدمت تو
تو نه آنی که حق خدمت ما بشناسی

تو که از کبر و منی می نشناسی خود را
من مسکین گدا را کجا بشناسی

ز فراقت ز ضعیفی همه خلقم بشناخت
ور تو بینی نه همانا که مرا بشناسی

بسته موی توام، ور به تنم در نگری
موی در موی کنی فرق و مرا بشناسی

برده ای صد دل و زنهار که نیکو داری
که دلم زان همه دلها، صنما، بشناسی

از درون سوختگی دارد و از بیرون داغ
این نشان بهر همان است که تا بشناسی

چون درون جگرم جای گرفتی زنهار
چون بریزی نمکی از لب و جا بشناسی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.