هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق نافرجام می‌نالد. او از غم‌هایش می‌گوید و از معشوقی که با ناز و غمزه دل‌ها را می‌رباید اما به عشق او توجهی ندارد. شاعر از جدایی و اندوه خود سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که گاهی به یاد او باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی قدیمی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۸۵۸

دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگشایی
جانها به عشوه سوزی، چون زلف را نمایی

دلها بری و گویی، من دلبری ندانم
بازی ز زلف بستان تعویذ دلربایی

هستم فتاده در غم برخاسته ز هستی
هیچ افتدت که گه گه در دیدن من آیی

گردد دل غمینم خون از برای جانان
زیرا که می برآید حال من از جدایی

خون شد ز گریه دیده، بفشان ز زلف گردی
تا دیده سرمه سازد از بهر روشنایی

چندین مگو که خسرو با من چه کار دارد؟
آخر تو روز عیدی، من بنده روستایی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.