هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و هجران معشوق مینالد و از او میخواهد که رخسارهاش را نشان دهد تا آرامش یابد. او از تنها بودن در این راه و رنجهای عشق شکایت دارد و از معشوق میخواهد که ستم و جفا را کوتاه کند. شاعر خود را مانند مجنون، آشفته و حیران توصیف میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که درک آنها برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل ۱۲
آشفته دل خویش درین دار فنائیم
بنمائی رخ خویش که مشتاق لقائیم
کس نیست چو ما بیدل در هجر تو ای یار
مغموم درین عالم بافقر و فنائیم
با ما ستم و ظلم مکن جور و جفا را
کوتاه بکن قصه که مهجور بماندیم
کس نیست که تدبیر کند سوز دل ما
بیچاره که ما یار بجز یار بماندیم
ای دوست بسی نالم در هجر تو هیهات
مجنون صفت آشفته و حیران بماندیم
بنمائی رخ خویش که مشتاق لقائیم
کس نیست چو ما بیدل در هجر تو ای یار
مغموم درین عالم بافقر و فنائیم
با ما ستم و ظلم مکن جور و جفا را
کوتاه بکن قصه که مهجور بماندیم
کس نیست که تدبیر کند سوز دل ما
بیچاره که ما یار بجز یار بماندیم
ای دوست بسی نالم در هجر تو هیهات
مجنون صفت آشفته و حیران بماندیم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۱۱
گوهر بعدی:غزل ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.