۳۶۳ بار خوانده شده

غزل ۱۴

بر رُخش زیبا چو دیدم نقش و خال
باز ماندم ماورایش قیل و قال

حرف حسنش بردلم واضح بماند
بس نگر دو لب لسانم زین مقال

لعل لب عارض چو گلگون، دلبربا
نیست مثلش در جهان اندر جمال

کس ندیده در جهان با دیده
چونکه دیدم حسن او را باکمال

تاکه دیدم حسن رو را بالیقین
جز جمالش را نه بینم در خیال

عاشق اندر حسن او دائم نگر
تابمانی درجهان خود حسن و خال

براُمید وصل اُو، دل زنده دار
یک زمان گوید ترا باری تعال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳
گوهر بعدی:غزل ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.