۶۶۳ بار خوانده شده

غزل ۵۳

می نالم از عشق تو ، جان را خبر نیست
بیمارم غمخوارم کس را خبری نیست

تا پای نهادیم درین راه تو جانان
حیران شده ام مرده دلان را خبری نیست

از حال من آگاه کجا میشود آن یار
هی های که این سنگدلان را خبری نیست

ای آنکه توئی طعنه زنی محض خطاست
این سوز دلم را تو چه دانی خبری نیست

خوشبوی وفا می شنود یار ز هر آه
آه صد این بی خبران را خبری نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۲
گوهر بعدی:غزل ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.