هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و تنهایی می‌گوید. او احساس می‌کند که در دنیایی زندگی می‌کند که دیگران از عشق بیگانه‌اند و تنها اوست که با درد آشنایی دست و پنجه نرم می‌کند. شاعر از عشق به عنوان جرمی یاد می‌کند که سزاوار مجازات است، اما در عین حال، به آن افتخار می‌کند. او به پایان راه زندگی خود اشاره می‌کند و تنها راه نجات را مرگ می‌داند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق، تنهایی، رنج و مرگ است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به خودکشی به صورت غیرمستقیم در بیت "بجز مردن نمی‌بینم دوایی" وجود دارد که برای سنین پایین‌تر مناسب نیست.

شمارهٔ ۱۹۳۰

مرا دل با یکی مانده ست جایی
که ناید روزی از کویش صبایی

همه کس ز آتش بیگانه سوزد
من مسکین به داغ آشنایی

بیا، ای زاغ، کاین آن استخوان است
که بر وی سایه اندازد همایی

مزن طعنه پریشانیم بگذار
که عمرم رفت بر باد هوایی

به جرم عشق کشتن حاجتم نیست
که داند عشق کردن هم سزایی

مه و خورشید گو، بر جای خود باش
که ما هم شاهدی داریم جایی

ز عشقت کار من جایی رسیده ست
بجز مردن نمی بینم دوایی

ز تیغت بیم خسرو بیش از این نیست
که گیرد دامنت خون گدایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.