هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود سخن میگوید و از درد و رنج عشق شکایت میکند. او از نگاه و خنده معشوق به عنوان بلایی برای دلش یاد میکند و از جدایی و دوری رنج میبرد. در نهایت، شاعر به پذیرش این درد و رنج میپردازد و آن را بخشی از عشق میداند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به کار رفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.
شمارهٔ ۱۹۴۶
آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بلایی
وان لعل ناب بنگر هر خنده ای جفایی
هر ابرویی ز رویت محراب بت پرستی
هر تار مو ز زلفت زنار پارسایی
گویند، چیست حالت آن دم که پیشت آید؟
چون باشد آنکه ناگه پش آیدش بلایی
این غم که هست دانم هر دو ز تو برین دل
می کش که ظالمی را خوش می کنی سزایی
گر غرقه بر نیاری، باری کم از فسوسی
ای آشنات هر دم در خون آشنایی
وصلت همین قدر بس کافتادمت چو در ره
از ره کنی به یک سو سنگی به پشت پایی
سودای زلف آن بت امشب بکشت ما را
آه، ای شب، سیه رو، پایانت نیست جایی
من خود ز محنت خود بودم به جان دگر سو
وه کز کجا فتادی بر جان مبتلایی
سلطان من توانی مهمان خسرو آیی
بیداری است امشب در خانه گدایی
وان لعل ناب بنگر هر خنده ای جفایی
هر ابرویی ز رویت محراب بت پرستی
هر تار مو ز زلفت زنار پارسایی
گویند، چیست حالت آن دم که پیشت آید؟
چون باشد آنکه ناگه پش آیدش بلایی
این غم که هست دانم هر دو ز تو برین دل
می کش که ظالمی را خوش می کنی سزایی
گر غرقه بر نیاری، باری کم از فسوسی
ای آشنات هر دم در خون آشنایی
وصلت همین قدر بس کافتادمت چو در ره
از ره کنی به یک سو سنگی به پشت پایی
سودای زلف آن بت امشب بکشت ما را
آه، ای شب، سیه رو، پایانت نیست جایی
من خود ز محنت خود بودم به جان دگر سو
وه کز کجا فتادی بر جان مبتلایی
سلطان من توانی مهمان خسرو آیی
بیداری است امشب در خانه گدایی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.