۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷۴

گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی
پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی

جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم
که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی

گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو
نبخشیدند آن کامم که از وصلت خورم قندی

چه می خندی، برین سامان جان من تو، ای بی غم
دل و صبری تو داری و مرا هم بود یک چندی

پدر دارم همه در پند و من دنبال کار خود
مبادا هیچ مادر را چنین بدروز فرزندی

بگو، ای پندگو، نامش که باشد مرهم جانم
که خسرو را ز بهر ترک او تیری ست هر پندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.