۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شماره ۴۲

ای مه و خورشید از رخشنده رخسارت خجل
لعل و یاقوت از لب لعل گهر بارت خجل

آهوی چینی، گل فردوس، طاووس چمن
مانده اند از غمزه و رخسار و رفتارت خجل

محتسب بیهوده زنجیر جنون دارد به کف
زآنکه عالم شد به دام زلف طرارت خجل

گفتمش خواهم کنم مه را به رویت نسبتی
گفت رو رو بوالهوس ، باشی ز گفتارت خجل

گو بیا بنگر چون بنفشه گرد گل
تا شوی ای باغبان از حسن گلزارت خجل

از سر کویت جدا افتاده دارم زندگی
زین گنه هستم به دیدارت ز دیدارت خجل

خالد از درد و غمش افغان و زاری تا بکی؟
ناله کم کن ، شد جهان از ناله زارت خجل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۴۱
گوهر بعدی:غزل شماره ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.