هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام و درد فراق سخن میگوید. شاعر از بازی تقدیر و جدایی از معشوق شکایت دارد و از عشق بیپاسخ و زخمهای عاطفی مینالد. تصاویری مانند چوگان قضا، هلال ابرو، لاله و نسرین، و خون دل، همه نشاندهندهی غم و اندوه عمیق او هستند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی عمیق و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات غنایی نیاز دارد. همچنین، برخی از تصاویر مانند 'خون دل' و 'زخم ابرو' ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شماره ۴۳
به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم
که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟
اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم
به وجه خونبها بر کف گرفته نقد جان و دل
به امید قبولش از دو دیده گوهر افشانم
غرامت چون توانم داد زخم ابروی او را
که دخل هر دو عالم را به موئی زان چو نستانم
چکد بر برگ نسرینش دمادم لاله زان هر دم
چو غنچه دل پر از خون، همچک گل پاره گریبانم
شفق شد خالد از خون مشرق پیشانی دلبر
قیامت خاست، تا کی زنده ای؟ زین نکته حیرانم
که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟
اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم
به وجه خونبها بر کف گرفته نقد جان و دل
به امید قبولش از دو دیده گوهر افشانم
غرامت چون توانم داد زخم ابروی او را
که دخل هر دو عالم را به موئی زان چو نستانم
چکد بر برگ نسرینش دمادم لاله زان هر دم
چو غنچه دل پر از خون، همچک گل پاره گریبانم
شفق شد خالد از خون مشرق پیشانی دلبر
قیامت خاست، تا کی زنده ای؟ زین نکته حیرانم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شماره ۴۲
گوهر بعدی:غزل شماره ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.