هوش مصنوعی: این شعر از فرخی سیستانی است که در آن شاعر به توصیف زندگی خود و رویکردش به مسائل مختلف مانند میگساری، روزه‌داری، و تعامل با حاکمان و زاهدان می‌پردازد. در بخشی از شعر، او از خواجه سید وکیل سلطان بوسهل تمجید می‌کند و او را به دلیل کرامت، بخشش، و حمایت از اهل ادب و علم ستایش می‌نماید. شاعر همچنین به تضاد بین زندگی شبانه و روزانه خود اشاره می‌کند و از آرزوهای خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین پیچیده‌ای مانند میگساری، تضادهای اخلاقی، و نقد اجتماعی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید

کوس فرو کوفت ماه روزه بیکبار
روزه نهان کرد لشکر از پس دیوار

بر بط خاموش بوده گشت سخنگوی
محتسب سرد سیر گشت ز گفتار

باده ز پنهان نهاد روی بمجلس
خیز و بکار آی و کار مجلس بگزار

خانه ز بیگانگان خام تهی کن
باده رنگین بیار و بر بط بردار

مست کن امروز مرمرا و میندیش
تاکی هشیار چند باشم هشیار

حاکم شرعی که می نگیرم هرگز
زاهد عصرم که روزه دارم هموار

زاهدی و حاکمی بمن نرسیده ست
ور برسد کار پیش گیرم ناچار

روز و شب خویش را کنم به دو قسمت
هر دو بیکجای راست دارم چون تار

نرمک نرمک همی کشم همه شب می
روز به صد رنج ودرد دارم دستار

آیم و چون کخ به گوشه ای بنشینم
پوست بیک بار بر کشم ز ستغفار

راست چو شب گاو گون شودبگریزم
گویم تا در نگه کنند به مسمار

آروزی خویش را بخوانم و گویم
شب همه بگذشت خیز وداروی خواب آر

چون سرم از مستی و ز خواب گران گشت
در کشم او را به جامه شب و افشار

فرخی آخر نفایه گفتی و دانی
این چه سخن بودپیش خواجه بیکبار

خواجه سید وکیل سلطان بوسهل
آنکه بدو سهل گشت کار بر احرار

بارخدای بزرگوار که او بود
فضل و ادب را بطوع و طبع خریدار

اهل ادب را به خانه برد و وطن داد
علم و ادب را فزودقیمت و مقدار

خواسته خویش پیش خلق فدا کرد
خصلت نیکوی خویش کرد پدیدار

برهمه گیتی در سرای گشاده ست
پیش همه خلق باز رفته بکردار

خلق ز هر سو نهاده روی سوی او
راه ز انبوه گشته چون ره بازار

هر که در آید همی ستاند بی منع
هرکه بخواهد همی درآید بی بار

گر چه فراوان دهد دلش بنگیرد
مانده نگردد ز مال دادن بسیار

امروز آیی مطیع تر بود از دی
امسال آیی گشاده تر بود از پار

بار نهد بر دل از همه کس و هر گز
بر دل دشمن به ذره یی ننهد بار

اینت کریمی بزرگوار که تا بود
هیچکسی زو دژم نبود ودل آزار

خستن دل را بخاصه مرد جوانرا
ایزد داند که هول باشد و دشوار

آری هر کس که نام جوید بی شک
با دل و با نفس کرد باید پیکار

لاجرم از هر کسی که پرسی گوید
خواجه بهر نیک در خورست و سزاوار

روزش همواره نیک باد و بهرنیک
دسترسش باد تا همی بودش کار
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹ - در مدح خواجه حسین بن علی گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.