هوش مصنوعی:
این شعر یک مدح و ستایش از شخصی بزرگوار و بخشنده است که دارای فضایل اخلاقی، جود و سخاوت، و علم میباشد. شاعر به توصیف ویژگیهای مثبت این شخصیت پرداخته و از خدمت به او با جان و دل سخن میگوید. همچنین، شعر به زیباییهای طبیعت و عشق نیز اشاره دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق اخلاقی، مدح و ستایش، و اشارات عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و زبان شعر کلاسیک نیازمند سطحی از بلوغ فکری و ادبی است.
شمارهٔ ۱۶۸ - در مدح خواجه عمید المک ابوبکرقهستانی عارض لشکر
بوستانیست روی کودک من
واندر آن بوستان شکفته سمن
چون سمن سال و مه در آن بستان
لاله یابی و نرگس و سوسن
باغبانی بباید آن بت را
بایکی پاسدار چو بکزن
گر مرا پاسدار خویش کند
خدمت او کنم به جان و به تن
گرد بر گرد باغ او گردم
بر در باغ او کنم مسکن
هر که زان گل گلی بخواهد کند
گویم آن گل گل تو نیست، مکن
ور بدین یک سخن مرا بزند
گوش او کر کنم به نعره زدن
چاکر خواجه را که یارد زد
چاکر خواجه عمیدم من
آنکه با خطر زدوده او
تیره باشد ستاره روشن
خوبتر چیز درجهان سخنست
خلق آن خواجه خوبتر ز سخن
دست او جود رابکارترست
زآنکه تاری چراغ را روغن
هر چه یابد ببخشد و ننهد
بر ستانندگان مال منن
گر دلش ز ایران بدانندی
باژگونه بر او نهندی من
زایران را مثل نماز برد
چون شمن در بهار پیش وثن
این قیاسیست ورنه زایر او
نه وثن باشد و نه خواجه شمن
قلم او چو لعبتیست بدیع
زیر انگشت او گرفته وطن
روزی دوستان ازو زاید
چون ز امضاش گردد آبستن
ای بزرگ بزرگوار کریم
ای دلت جود وعلم را معدن
این جهان با دل تو تنگترست
از دل زفت و چشمه سوزن
فضل و کردارهای خوب ترا
نتوان کرد هیچ پاداشن
گر ترا دسترس فزونستی
زر به پیمانه می ببخشی و من
زر دنیا به پیش بخشش تو
نگراید به دانه ارزن
کس نیابد بهیچ روی و نیافت
نیکنامی به زرق و حیله وفن
تو بزرگی و نیکنامی وعز
به سخایافتی و خلق حسن
هیچکس جزبه نام نیک و به فضل
بر نیاورد نام تو به دهن
فضل تو رایض موفق بود
نیکنامی چو کره توسن
رایضان کرگان به زین آرند
گر چه توسن بوند ومرد افکن
تا بود در دو زلف خوبان پیچ
واندر آن پیچ صد هزار شکن
تا بود لهو و خوشی اندر عشق
خوشیی باهزار گونه فتن
کامران باش و شادمانه بزی
دشمنانت اسیر گرم و حزن
فرخت باد و فر خجسته بواد
سده و عید فرخ بهمن
واندر آن بوستان شکفته سمن
چون سمن سال و مه در آن بستان
لاله یابی و نرگس و سوسن
باغبانی بباید آن بت را
بایکی پاسدار چو بکزن
گر مرا پاسدار خویش کند
خدمت او کنم به جان و به تن
گرد بر گرد باغ او گردم
بر در باغ او کنم مسکن
هر که زان گل گلی بخواهد کند
گویم آن گل گل تو نیست، مکن
ور بدین یک سخن مرا بزند
گوش او کر کنم به نعره زدن
چاکر خواجه را که یارد زد
چاکر خواجه عمیدم من
آنکه با خطر زدوده او
تیره باشد ستاره روشن
خوبتر چیز درجهان سخنست
خلق آن خواجه خوبتر ز سخن
دست او جود رابکارترست
زآنکه تاری چراغ را روغن
هر چه یابد ببخشد و ننهد
بر ستانندگان مال منن
گر دلش ز ایران بدانندی
باژگونه بر او نهندی من
زایران را مثل نماز برد
چون شمن در بهار پیش وثن
این قیاسیست ورنه زایر او
نه وثن باشد و نه خواجه شمن
قلم او چو لعبتیست بدیع
زیر انگشت او گرفته وطن
روزی دوستان ازو زاید
چون ز امضاش گردد آبستن
ای بزرگ بزرگوار کریم
ای دلت جود وعلم را معدن
این جهان با دل تو تنگترست
از دل زفت و چشمه سوزن
فضل و کردارهای خوب ترا
نتوان کرد هیچ پاداشن
گر ترا دسترس فزونستی
زر به پیمانه می ببخشی و من
زر دنیا به پیش بخشش تو
نگراید به دانه ارزن
کس نیابد بهیچ روی و نیافت
نیکنامی به زرق و حیله وفن
تو بزرگی و نیکنامی وعز
به سخایافتی و خلق حسن
هیچکس جزبه نام نیک و به فضل
بر نیاورد نام تو به دهن
فضل تو رایض موفق بود
نیکنامی چو کره توسن
رایضان کرگان به زین آرند
گر چه توسن بوند ومرد افکن
تا بود در دو زلف خوبان پیچ
واندر آن پیچ صد هزار شکن
تا بود لهو و خوشی اندر عشق
خوشیی باهزار گونه فتن
کامران باش و شادمانه بزی
دشمنانت اسیر گرم و حزن
فرخت باد و فر خجسته بواد
سده و عید فرخ بهمن
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷ - نیز درمدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح خواجه ابو سهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن وزیر ابویعقوب عضدالدوله یوسف بن سبکتگین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.