هوش مصنوعی: این شعر یک مدح و ستایش از شخصی با مقام و جایگاه بالا است که شاعر خود را بنده‌ای وفادار و قدیمی او می‌داند. شاعر از فضایل، کردار و حمایت‌های این شخص تمجید می‌کند و عذرهای خود را برای برخی کاستی‌ها بیان می‌دارد. همچنین، او به عشق به می و معشوق اشاره کرده و از زندگی پر از دوستان و مشغله‌هایش سخن می‌گوید. در پایان، شاعر برای شخص مورد نظر آرزوی شادی و عزت می‌کند و برای دشمنانش بدبختی را طلب می‌نماید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی، اجتماعی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره‌هایی به عشق و می‌نوشی دارد که مناسب گروه‌های سنی بالاتر است.

شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح خواجه بزرگ و عذر تفصیر خدمت

ای رسانیده مرا حشمت و جاه تو به جاه
فضل و کردار تو بگرفته ز ماهی تا ماه

ای مرا سایه درگاه تو سرمایه عز
وز بلاها و جفاهای جهان پشت و پناه

واجب آنستی کاین بنده دیرینه تو
نیستی غایب روزی و شبی زین درگاه

گاه بی زخمه به خرگاه تو بر بط زنمی
تا کسی نشنودی بانگ برون از خرگاه

گاه در مجلس تو شعر بدیهه کنمی
به زمانی نهمی پیش تو بیتی پنجاه

عذرها دارم پیوسته درست و نه درست
گر بخواهی همه پیش تو بگویم ،تو بخواه

دان و آگه باش ای پیشرو گوهر خویش
دان و آگه باش ای محتشم مجلس شاه

اولین عذر من آنست که من مردی ام
دوستدار می ومعشوق و تو هستی آگاه

هر زمان تازه یکی دوست در آید زدرم
هم سبک روح به فضل وهم سبک روی به جاه

دل ایشان را ناچار نگه باید داشت
گویم امروز نباید که شود عیش تباه

رود می گیرم و می گویم هان تا فردا
شغل فردا بین چون بیش بود سیصد راه

خدمت سلطان ناکرده و نادیده ترا
باد و تقصیر چنین برشوی از روی اله (؟)

چون برون آیم ازین پرسم از حال و زکر
دوزخی پیش من آرند پر از دود سیاه

گاه گویند فلان اشترگم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه

من همی گویم اشتر بر بیطار فرست
اسب را بینی برکاه کن و دارنگاه

سال تا سال دین مانده ام و همچو منند
این همه بار خدایان و بزرگان سپاه

چون به ره باشم باشم به غم خانه و شهر
چون به شهر آیم باشم به بسیجیدن راه

گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش
راد مردان به چنین عذر ببخشند گناه

تا نگویی که فلان بنده من بود و کنون
نگذرد سوی در خانه ما ماه به ماه

من همان بنده ام و بلکه کنون بنده ترم
همچنینست و خدای از دل من هست آگاه

کودکی بودم و در خدمت تو پیر شدم
ور چه هستم به دل و مردی و احسان برناه

گر همی شعر نگویم نه از آنست که هست
دل من بر تو و بر خدمت تو گشته تباه

جاودان شاد بزی و تن تو شاد و عزیز
به تو آراسته این مجلس و این بالش و گاه

دوستداران ترا خانه عشرت بر کاخ
بدسکالان ترا خانه خرم بر چاه

تو به جایی که همه ساله بود نعمت و ناز
دشمنان توبه جایی که نه آب ونه گیاه

دوستان را ز تو همواره همین باد که هست
عز بی خواری و پاداشن بی بادافراه
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸ - در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.