هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی‌های عشق و جوانی می‌پردازد و از لذت‌های زندگی در کنار یاران و معشوقان سخن می‌گوید. همچنین، بخشی از شعر به مدح و ستایش پادشاهی قدرتمند و عادل اختصاص دارد که با عدالت و انصاف حکومت می‌کند و رفاه را برای مردم به ارمغان می‌آورد. شاعر از جوانی به عنوان فرصتی برای عیش و عاشقی یاد می‌کند و هشدار می‌دهد که پیری زمان ناتوانی است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و اجتماعی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و مناسب است. همچنین، برخی از مضامین مانند عیش و نوش ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۲۱۰ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید

خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی

خوشا با رفیقان یکدل نشستن
بهم نوش کردن می ارغوانی

به وقت جوانی بکن عیش زیرا
که هنگام پیری بود ناتوانی

جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، به جز جان گرانی

جوانی که پیوسته عاشق نباشد
دریغست ازو روزگار جوانی

در شادمانی بود عشق خوبان
بباید گشادن در شادمانی

در شادمانی گشاده ست بر تو
که مدحتگر پادشاه جهانی

جهاندار مسعود محمود غازی
که مسعود باد اخترش جاودانی

سر خسروان افسر تاجداران
که اورا سزد تاج و تخت کیانی

زمین را مهیا به مالک رقابی
فلک را مسمی به صاحبقرانی

به مردانگی از همه شهریاران
پدیدار همچون یقین از گمانی

به جنگ اندرون کامرانست لیکن
ندانم کجا راند این کامرانی

نبینی دل جنگ اوهیچ کس را
تو بنمای گر هیچ دیدی و دانی

از آن سومر او راست تاغرب شاهی
وز این سومر اوراست تا شرق خانی

سپاهیست او را که از دخل گیتی
به سختی توان دادشان بیستگانی

اگر نیستی کوه غزنین توانگر
بدین سیم روینده و زر کانی

به اندازه لشکر او نبودی
گر از خاک و از گل زدندی شیانی

خداوند چشم بدان دور دارد
از این شاه و زنی دولت آسمانی

چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دیدو که داده ست هرگز نشانی

بدین شرمناکی بدین خوب رسمی
بدین تازه رویی بدین خوش زبانی

حدیث ار کند با تواز شرم گردد
دورخسار او چون گل بوستانی

نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی

جهان رابه عدل و به انصاف دادن
بیاراست چون شعر نیک از معانی

به جوی اندرون آب نوش روان شد
ازین عدل و انصاف نوشیروانی

چنان گشت بازارهای ولایت
که برخاست از پاسبان پاسبانی

سپاه و رعیت نیابند فرصت
به شغل دگر کردن ازمیزبانی

ز پاکیزگی شهر و از ایمنی ده
روان گشت بازار بازارگانی

زهی شهریاری که گویی ز ایزد
به رزق همه عالم اندر ضمانی

به کردار نیکو و گفتار شیرین
همی آرزوها به دلها رسانی

دل من پر از آرزو بودشاها
وز اندیشه رخسار من زعفرانی

نه زان کاندرین خدمت این رنج بردم
که واجب کند بر من این مهربانی

مرا شاد کردی و آبادکردی
سرای من از فرش و مال و اوانی

بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکویی و رومی خسروانی

خدایت معین بادو دولت مساعد
توباقی و بدخواه تو گشته فانی

سرای تو پر سرو و پر ماه و پر گل
ز یغمایی و چینی و خلخانی

همایون وفرخنده بادت نشستن
بدین جشن فرخنده مهرگانی

به تو بگذرد روزگاران به خوشی
دوصدجشن دیگر چنین بگذرانی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین سپاهسالار
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.