۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳ - و او راست

ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم
مردم زتو وزین قبل از شادی فردم

تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد
دردی نشناسم که به صد باره نخوردم

از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم
امروز درین بتکده از آب به دردم

گویند کز آتش تبش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم بادم سردم

یا دوست بگشتی تو از آن حال که بودی
من روزی ازین درد به صدبار بگردم

گه بامژه ترم گه بالب خشکم
گه با دل پرخونم گه با رخ زردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲ - نیز او راست
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴ - ازاوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.