هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلباختگی خود به معشوق سخن میگوید. او از نگاه مستانه معشوق، زیبایی و جذابیت او و دلبستگی شدید خود میگوید. همچنین، از آزادگی و رهایی از خود در عشق و پیوستن به معشوق سخن میراند. در پایان، اشارهای به گدایی دارد که از سر کوی معشوق برخاسته و به سلطانی رسیده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، برخی از عبارات ممکن است نیاز به درک عمیقتری از ادبیات و مفاهیم شعری داشته باشند.
شمارهٔ ۴۷
دلم بربود دوش آن نرگس مست
اگر دستم نگیری رفتم از دست
چه نیکو هر دو با هم اوفتادند
دلم با چشمت این دیوانه آن مست
نمی دانم دهانت هست یا نیست
نمی دانم میانت نیست یا هست
تویی آن بی دهانی کو سخن گفت
تویی آن بی میانی کو کمر بست
بجانم بنده آزاده یی کو
گرفتار تو شد وز خویشتن رست
دگر با سیف فرغانی نیاید
دلی کز وی برید و در تو پیوست
گدایی کز سر کوی تو برخاست
بسلطانیش بنشاندند و ننشست
اگر دستم نگیری رفتم از دست
چه نیکو هر دو با هم اوفتادند
دلم با چشمت این دیوانه آن مست
نمی دانم دهانت هست یا نیست
نمی دانم میانت نیست یا هست
تویی آن بی دهانی کو سخن گفت
تویی آن بی میانی کو کمر بست
بجانم بنده آزاده یی کو
گرفتار تو شد وز خویشتن رست
دگر با سیف فرغانی نیاید
دلی کز وی برید و در تو پیوست
گدایی کز سر کوی تو برخاست
بسلطانیش بنشاندند و ننشست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.