۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۶

گر جمله شهر صورت و روی نکو بود
کو صورتی که این همه معنی درو بود

خرم دل بهشتی و خوش عالمی بهشت
گر در بهشت حور باین رنگ و بو بود

در سجده گاه بندگی تو چو آسمان
پیش تو بر زمین نهد آن را که رو بود

آن کو بر آستانه کویت مقیم نیست
چون کلب دربدر چو گدا کو بکو بود

خو کرده با وصال ترا ای فرشته خو
از خود بهجر دور کنی این چه خو بود

آن زلف بسته گر بگشایی و هر دمی
بر دوش افگنی سرش از پا فرو بود

بوی شراب عشق تو آید ز جان من
گر جسم خاک باشد و خاکش سبو بود

گفتم بسی و میل نکردی بسوی سیف
گل را چه میل بلبل بسیار گو بود

با عاشقان خویش جفاها کند بسی
«ناچار هرکه صاحب روی نکو بود»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.