۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

ز کویی کآنچنان ماهی برآید
ز هر سو ناله و آهی برآید

بدولتخانه عشق تو هردم
گدایی در رود شاهی برآید

درین لشکر تو آن چابک سواری
که هردم گردت از راهی برآید

بگرد خرمن لطفت عجب نیست
که کار کوهی از کاهی برآید

بروزم بر نیاید آفتابی
نخسبم تا شبم ماهی برآید

همه شب بر درت بیدار باشم
مگر کارم سحرگاهی برآید

زلیخاوار جز مهرت نورزم
گرم صد یوسف از چاهی برآید

چو اندر دل فرود آمد غمت، جان
همی ترسم که ناگاهی برآید

چو آیینه بهرکس روی منما
مبادا کز دلم آهی برآید

بجای سیف فرغانیش بنشان
گرت چون او نکو خواهی برآید

زدم بر ملک وصل تو کزین کار
بترک مال یا جاهی برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.