هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و درد فراق سخن میگوید. او از ماه و آفتاب به عنوان نمادهای معشوق استفاده میکند و از بیقراری و انتظار برای دیدار معشوق مینالد. همچنین، شاعر از لطف و کرم معشوق سخن میگوید و امیدوار است که روزی به وصال برسد. در برخی ابیات نیز به مفاهیم عرفانی مانند فنا در عشق و ترس از فراق اشاره شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات بهکار رفته در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا پیچیده باشد.
شمارهٔ ۲۵۵
ز کویی کآنچنان ماهی برآید
ز هر سو ناله و آهی برآید
بدولتخانه عشق تو هردم
گدایی در رود شاهی برآید
درین لشکر تو آن چابک سواری
که هردم گردت از راهی برآید
بگرد خرمن لطفت عجب نیست
که کار کوهی از کاهی برآید
بروزم بر نیاید آفتابی
نخسبم تا شبم ماهی برآید
همه شب بر درت بیدار باشم
مگر کارم سحرگاهی برآید
زلیخاوار جز مهرت نورزم
گرم صد یوسف از چاهی برآید
چو اندر دل فرود آمد غمت، جان
همی ترسم که ناگاهی برآید
چو آیینه بهرکس روی منما
مبادا کز دلم آهی برآید
بجای سیف فرغانیش بنشان
گرت چون او نکو خواهی برآید
زدم بر ملک وصل تو کزین کار
بترک مال یا جاهی برآید
ز هر سو ناله و آهی برآید
بدولتخانه عشق تو هردم
گدایی در رود شاهی برآید
درین لشکر تو آن چابک سواری
که هردم گردت از راهی برآید
بگرد خرمن لطفت عجب نیست
که کار کوهی از کاهی برآید
بروزم بر نیاید آفتابی
نخسبم تا شبم ماهی برآید
همه شب بر درت بیدار باشم
مگر کارم سحرگاهی برآید
زلیخاوار جز مهرت نورزم
گرم صد یوسف از چاهی برآید
چو اندر دل فرود آمد غمت، جان
همی ترسم که ناگاهی برآید
چو آیینه بهرکس روی منما
مبادا کز دلم آهی برآید
بجای سیف فرغانیش بنشان
گرت چون او نکو خواهی برآید
زدم بر ملک وصل تو کزین کار
بترک مال یا جاهی برآید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.