۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۴

خورشید منی بروی پرنور
من از تو چو سایه مانده ام دور

خوبان همه صورت و تویی جان
عالم همه ظلمت و تویی نور

از روی تو نور می درافتد
در کوی تو همچو آتش از طور

بیمار غم تو همچو عیسی
کرده بنفس علاج رنجور

در حشر که باشد آدمی را
دیوان عمل کتاب منشور

عاشق بتو زنده گردد ای دوست
نی چون دگران بنفخه صور

عاشق نرمد بجور از تو
هرگز نرمد بهشتی از حور

بی غره طلعت چو ماهت
هر روز مرا شبی است دیجور

من مست ز خاک کوی عشقم
چون شارب خمر از آب انگور

سیف از تو بجان عوض نخواهد
یکسان نبود محب و مزدور

نزدیکش کن بخود کزین بیش
پروانه نمی شکیبد از دور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.