هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر به ستایش معشوق و توصیف عشق و دلدادگی خود پرداخته است. او معشوق را همچون سلطانی بر سریر قدرت می‌بیند و خود را اسیر و نیازمند محبت او توصیف می‌کند. شاعر از سودا و اندوه عشق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی فقر و نداری در کوی معشوق برایش ارزشمند است. او عشق را بالاتر از ثروت و مقام می‌داند و حاضر است همه چیز را فدای معشوق کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۸۹

ای دل وجانم شده سلطان عشقت را سریر
از چنان سلطان بود این مملکت را ناگزیر

در سرم سودای تو چون آفتابی بر فلک
در دلم اندوه تو چون پادشاهی بر سریر

چون توانگر سیر باشد بر سر کویت گدا
وز دو کون آزاد گردد در کمند تو اسیر

برسر کویت زعشق روی تو در پای تو
گر کسی را همچو من افتاده بینی دست گیر

کدیه اندر کوی تو من بی نوا را کی رسد
زآنکه افریدون سزد چون تو توانگر را فقیر

می نهندش بر طبق با سیب وبا نارنج اگر
آبی پشمین قبا را نیست پیراهن حریر

خلعت عشقت بمن اولی که مردم چون پیاز
ده قبا دارند ومن یک پیرهن دارم چوسیر

ترک سیم وزر کنم تا مشتغل باشم بتو
تحفه جان وسر کنم گر عشق نشمارد حقیر

من نمیرم تا ابد زیرا زشادی وطرب
جان نو یابد تنم هر گه مرا گویی بمیر

مشک وعنبر گو معطر کن دماغ دیگران
زآنکه بی زلفت مشامم رنجه میدارد عبیر

سایه همت نیفتد بر زمین وآسمان
هر کرا طالع شود خورشید مهرت در ضمیر

در هوای توچو شهدم نوش جان پرور شود
نیش پیکان فعل زنبوری که پر دارد چو تیر

نزد آن کش آتش عشقست در کانون دل
آب حیوانست بی قیمت چو یخ در زمهریر

وصف ماه روی تو هرگز نگوید همچو من
انوری گر آفتاب وگر فلک باشد اثیر

سیف فرغانی چو سعدی شاید ار گوید بدوست
(فتنه ام بر زلف وبالای تو ای بدر منیر)
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.