هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ترس‌ها و نگرانی‌های خود سخن می‌گوید. او با وجود داشتن دوستان و یاران، از دشمنان و بدی‌های زمانه می‌ترسد. حتی در اوج خوشحالی و زیبایی، از آسیب‌های احتمالی واهمه دارد. ترس از تقدیر، تغییرات ناگهانی، و جدایی از یار، از مضامین اصلی این شعر است. شاعر همچنین به قدرت خداوند و ترس از حکم او اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ترس از تقدیر یا جدایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۳۸۲

بروز وصل زهجران یار می ترسم
اگر چه یافته ام گل زخار می ترسم

درون قلعه مرا گرچه یار ودوست بسیست
زدشمنان برون از حصار می ترسم

چو روی دوست اگر چند حال من نیکوست
ولی زچشم بد روزگار می ترسم

چو باد فتنه برانگیخت گرد از هر سو
برآن عزیز چو چشم از غبار می ترسم

درین حدیقه که گل جا نکرد گرم درو
زباد سرد برآن لاله زار می ترسم

بقطع حبل تعلق که محکم افتادست
زحکم مبرم پروردگار می ترسم

هراس بنده زبازوی کام کار علیست
گمان مبر که من از ذوالفقار می ترسم

پیادکان حشم خود باسب می نرسند
زرخش رستم چابک سوار می ترسم

اگر چه رفت زمستان وشاخها گل کرد
ولی زجارحه اندر بهار می ترسم

چو بحر وموج ببینم چگونه باشد حال
که من زکشتی دریا گذار می ترسم

ببوسه از دهن دوست مهره تریاک
بلب گرفته زدندان مار می ترسم

از آنکه من غم او می خورم ندارم خوف
ازین که غم نخورد غمگسار می ترسم

درین میان زجدایی چو سیف فرغانی
ورا گرفته ام اندر کنار می ترسم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.