هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از غم و اندوه شدید خود به دلیل دوری یار میگوید. او هر شب از چشمانش خون میبارد و از گریههای مداوم، چشمانش از کار افتاده است. اشکهایش مانند دانههای مروارید از چشمانش میبارد و دلش از غم فرورفته است. شاعر از روزی که یارش را از دست داد، هر شب خون گریه میکند و درد دوری را با اشکهایش بر خاک مینویسد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و غمانگیز است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها سنگین باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده مانند 'خون باریدن از چشم' نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۸۹
شب نیست که خون نبارم ازچشم
زآنگه که برفت یارم از چشم
خونی که بخوردم ازغمش دی
امروز چرا نبارم ازچشم
از گریه برفت چشمم ازکار
واز دست برفت کارم ازچشم
گویی بمدد نیامد امسال
اشکی که برفت پارم ازچشم
ازوی چوکنار من تهی شد
پرگشت زخون کنارم ازچشم
من قصه خود بآب شنگرف
برخاک همی نگارم ازچشم
از انده دل بصورت اشک
هردم جگری ببارم ازچشم
غواص غمم بدل فروشد
تا دانه در برآرم ازچشم
زین میل و نظر شکایت و شکر
دارم زدل و ندارم ازچشم
زآن شب که ترا چو سیف دیدم
شب نیست که خون نبارم ازچشم
زآنگه که برفت یارم از چشم
خونی که بخوردم ازغمش دی
امروز چرا نبارم ازچشم
از گریه برفت چشمم ازکار
واز دست برفت کارم ازچشم
گویی بمدد نیامد امسال
اشکی که برفت پارم ازچشم
ازوی چوکنار من تهی شد
پرگشت زخون کنارم ازچشم
من قصه خود بآب شنگرف
برخاک همی نگارم ازچشم
از انده دل بصورت اشک
هردم جگری ببارم ازچشم
غواص غمم بدل فروشد
تا دانه در برآرم ازچشم
زین میل و نظر شکایت و شکر
دارم زدل و ندارم ازچشم
زآن شب که ترا چو سیف دیدم
شب نیست که خون نبارم ازچشم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.